معنی شبه‌جزیره اشغال شده اوکراین

لغت نامه دهخدا

اشغال

اشغال. [اَ] (ع اِ) ج ِ شُغْل و شُغُل و شَغَل. (منتهی الارب) (مؤید الفضلاء). شغلها. (غیاث). کارها:
ای خواجه ٔ بزرگ گر اشغال نی ترا
برگیر جاخشوک و برو می درو حشیش.
دقیقی.
مردم... بامداد نخست برای او [خیزران] رفتندی بسلام و سعی کردندی در اشغال مردم گزاردن. (مجمل التواریخ والقصص). که از مباشرت اشغال و ملابست اعمال اعراض کلی مینمودم. (کلیله و دمنه).

اشغال. [اِ] (ع مص) در کار داشتن کسی را. لغت ردی است یا کم یا جید و فصیح. (منتهی الارب). و آن لغتی جَیّد و بقولی ردی است. در ردی بودن این لغت گویند صاحب بن عباد بعامل خویش که در نامه ای نوشته بود: ان رأی مولانا ان یأمر باشغالی ببعض اشغاله فعل. پاسخ داد: من کتب لاشغالی لایصلح لاشغالی. رجوع به معجم الادباء ج 2 ص 322 و همین لغت نامه ذیل صاحب بن عباد شود.

فرهنگ عمید

اشغال

مشغول ساختن وسیله‌ای یا چیزی،
به کار گرفتن،
کسی را به کار واداشتن،
جایی را تصرف کردن، پیاده کردن نیروی نظامی در شهر یا اراضی کشور دیگر به قصد تصرف دائم یا موقت،
(صفت) مشغول: خط اشغال است، دوباره تماس می‌گیرم،

شغل

فرهنگ فارسی آزاد

اشغال

اِشْغال، بکارواداشتن، مشغول ساختن، جائی را گرفتن و تَصاحُب نمودن،

فارسی به ایتالیایی

اشغال

occupazione

فارسی به آلمانی

اشغال

Abfall (m), Ausschuß (m), Bescha.ftigung [noun], Plunder (m), Belegt, Beschäftigt, Besetzt, Emsig, Geschäftig

فرهنگ معین

اشغال

مشغول ساختن، جایی را تصرف کردن،

کلمات بیگانه به فارسی

اشغال

کارگماری

مترادف و متضاد زبان فارسی

اشغال

تسخیر، تصرف

فارسی به عربی

اشغال

احتلال، زباله، شغل، طفل، فضلات، قمامه، مشغول، نفایات، نفایه

معادل ابجد

شبه‌جزیره اشغال شده اوکراین

2461

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری